رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

به یاد آذر 1391

        دیگه چیزی نمونده مامانی طاقت بیار میدونم جات تنگ شده       تو این روزهای سرد پاییزی تنها یاد تو من و گرم میکنه یاد اخرین روزهای شیرین بارداری خدایا از اون روزها 1 سال میگذره به لطف و کرم تو من صاحب ی دختر مهربون شدم واقعا داشتن ی فرزند نعمت بزرگیه خدایا این لطف و کرمت رو شامل حال همه چشم انتظارها قرار بده .... الهی امین میخوام برات بنویسم دختر نازم به یاد پارسال به یاد روزهای پایانی که با تو داشتم چقدر خاطره های شیرین زود میگذره این روزها من فقط منتظر دیدن تو بودم اتاقت که تکمیل شده بود من هر روز میرفتم به اتاقت سر میزدم و در کمدت رو باز میکردم و دونه دونه لباسهات رو نگ...
25 آبان 1392

11 ماهگی دخترم

دختر شیرینم 11 ماهه شد دیگه داره 1 ساله میشه خیلی زود گذشت برام خیلی فکر میکردم خیلی باید سخت باشه ولی واقعا به ی چشم بهم زدن گذشت یادمه وقتی 7 روزت بود همسایه طبقه ی بالا اومد دیدنمون منم خسته از شب بیداری حسابی ضعیف شده بودم و همون موقع بود که گفتم خدایا کی دخترم بزرگ میشه کی از این دل درد لعنتی خلاص میشه حالا تو 11 ماهه شدی برام خیلی شیرین بود اصلا اذیت نشدم اگرم شده باشم اصلا یادم نمیاد و فکر میکنم اینم یکی از نعمتهای مادر شدنه تو هر چی بزرگتر میشی منم مادر بودنم رو بیشتر احساس میکنم روزی که میخواستی بدنیا بیای همش میگفتم خدایا من دلم برای دخترم که تو دلم هست تنگ میشه دلم برای لگد زدنهاش تنگ میشه حالا باید بگم دلم برای این روزها تنگ میش...
12 آبان 1392

بلاخره عکس گذاشتم

ساعت 5 صبح 9/9 ساعتی بعد از تولد 5 روزگی اینجا از حموم اومدم و خوشحالم( 20 روزگی) الانم خیلی گشنمه مامانم خستم کرده   مامانم به زور پستونک بهم میده   22 روزگی   عروسک من بعد از حمام  23 روزگی   اینم چند تا عکس که همین الان ازت گرفتم فرشته ی من  26 روزگی     ...
5 آبان 1392
1